ماجرای تبادل قدرت و چرایی چهاردهه نظام‌کُشی در افغانستان

۸ اسد (مرداد) ۱۳۹۸

گفتگوی ویژه با افغانستان امروز

 

پرسش:

جناب اندیشمند! یک فرد 50 ساله در افغانستان حدود چهار نوع سیستم نظام کاملا متفاوت را در این کشور تجربه کرده است. بگذریم از اینکه همخوانی و همخونی با چند نظام متفاوت از افراد این جامعه چه چیزی ساخته و چه مصیبت‌های اخلاقی روی سرشت و سرنوشت ما تحمیل کرده است. پرسش  اینجاست که چرا مخالفین و دشمنان حکومتهای افغانستان در نیم قرن اخیر به جز نابودی سیستم و نظام حکومتی به چیزی دگه‌ای راضی نمی‎شده‎اند، این مشکل را شما ناشی از چه می‌بینید، بیشتر به خوی و ذهنیت و عنعنه منجمد و غیرمنعطف افغانی مرتبط می‌بینید یا دیدگاه کشورهایی که این مخالفین را حمایت و هدایت می کنند؟

پاسخ:

دو عامل در این براندازی و تخریب نظام سیاسی و دولت در افغانستان طی نیم قرن اخیر نقش داشته است:

1 – آیدئولوژیک سازی سیاست. نیروهای چپ و راست هر دو در صدد شکل دهی دولت آیدئولوژیک برآمدند. اخوان المسلمین مصر به عنوان منبع و مرجع جریان اسلام گرایی در جهان اسلام به خصوص جامعۀ سنی و حتی شیعه، دین را آیدئولوژیک ساخت و به این باور شد که راه نجات از اشغال و سلطۀ استعمار غرب و اقتدار مسلمانان در تشکیل دولت اسلامی نهفته است. مارکسیست ها و جریان چپ نیز در افغانستان برای تشکیل دولت آیدولوژیک چپ وارد میدان مبارزه شدند.  ساختن دولت آیدولوژیک اعم از چپ و راست بدون تخریب و انهدام کامل دولت و نظام سیاسی میسر نمی شود. کم از کم از نظر جریان های آیدئولوژیک سیاسی. این جریان ها جریان های انقلابی بوده اند که جریان های انقلابی در ذات خود با اصلاح گری و اصلاحات مخالف اند.

2 – نقش پاکستان در تخریب نظام سیاسی افغانستان در این نیم قرن برجسته است. پاکستان می خواهد دولت در افغانستان شکل نگیرد. حتی یک دولت ضعیف که در مسیر ثبات و پایداری حرکت کند. پاکستانی های در زمان طالبان تمام نشانه های یک دولت را نابود کردند و طالبان به عنوان دسته های نظامی در هر شهر و ولایت عمل می کردند.

 

 

            پرسش:

از دهه 50 هجری خورشیدی به اینسو که قدرت سیاسی درافغانستان دست به دست شده است، همگام با آن ساختار دولت، سیستم و شیرازه نظام اداری و تشکیلاتی کشور نیز یا دگرگون شده، یا فروپاشیده و یاهم دچار تغیرات بنیادی گردیده است. به نظر شما آیا این مسئله ریشه در نحوه به دست آوردن غیر مشروع قدرت دارد مانند کودتا و یا اینکه عوامل دیگری هم دارد؟

پاسخ:

افزون بر آنکه گروه هایی از راه های غیر طبیعی و غیر مشروع مانند کودتا، جنگ و ویران گری در صدد تصاحب قدرت سیاسی شدند، این بی ثباتی سیاسی و دست به دست شدن آن را باید در بی عدالتی اجتماعی و سیاسی و فقر اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی درون جامعۀ افغانستان جستجو کرد. بی عدالتی و تبعیض همراه با فقر در هر کشوری ثبات سیاسی را از پایداری  و توسعۀ پایدار باز می ماند.    

            پرسش:

با کودتای سال 1352 که رژیم شاهی توسط سردار محمد داود ساقط گردید، ساختار دولتی در بخش اداری- دیوانی و تشکیلات تا جایی دست نخورده باقی ماند، اما در عوض پدیده‌های جدید چون پلان انکشافی کوتاه مدت و دراز مدت و نیز مالیات مترقی به هدف اصلاحات و عدالت در اراضی عملی گردید، آیا به نظر شما این یک وضعیت مطلوب به حساب می‌آمد، چون باوجودیکه که شاه از قدرت ساقط شد ولی ساختار و اداره کشور دچار فروپاشی نگردید بلکه از لحاظ کیفی دچار یک سلسله تغیر و تحول شد.

پاسخ:

نه، آن یک وضعیت مطلوب نبود. داوود خان توسعه و ثبات سیاسی افغانستان را که در دهۀ دموکراسی بصورت طبیعی شکل می گرفت، متوقف و تخریب کرد. دهۀ دموکراسی برآمده از قانون اساسی 1343 که شاه و خاندان او را از قدرت حکومتی و اجرایی باز می داشت و قدرت را صدراعظم بدست می گرفت، اگر در مسیر رشد و توسعۀ پایدار قرار می گرفت، افغانستان مشکل امروز را نداشت. در آن دوران صدراعظم می توانست از اقوام مختلف باشد و از طریق پارلمان قدرت را بدست ییاورد. پارلمان عرصۀ رقابت احزاب سیاسی می توانست باشد و با شیوۀ مدنی حکومت تشکیل می گردید. اما خبط عمدۀ شاه عدم توشیع قانون احزاب بود که احزاب را به سوی کودتا و فعالیت زیرزمینی در دسترسی به قدرت برد. داوود خان همان دموکراسی نیم بند را تخریب کرد و در واقع جنگ چهاردۀ بعد را بنیان گذاشت.

            پرسش:

با کودتای سال 1357 وضعیت بدتری شکل گرفت، اردوی کشور سیاسی شد، قدرت دولتی به حزب دموکراتیک خلق انتقال کرد، ساختار و تشکیلات دولت در برخی ساحات دچار تغیرات و دگرگونی‌های عمیق گردید، عزل ونصب مأمورین بلند پایه ملکی و نظامی در مرکزو ولایات توسط حزب صورت می‌گرفت و عمدتاً اعضای حزب حاکم در سمت‌های و پست‌های کلیدی گماشته می‌شدند. همچنان مشاورین روسی هم گاهگاه سلیقه‌های خود را در این خصوص اعمال می‌کردند، تشکیل‌های جدید در چوکات اردو و پلیس بوجود می‌آمد و دستگاه استخباراتی کشور به سطح وزارت ارتقأ نمود. به نظر شما این وضعیت و دگرگونی تاچه حد فروپاشی تلقی می‌شد و یا تاچه حد تغیر مثبت و یا منفی در ساختار اداری و تشکیلاتی محسوب می‌شود و تبعات منفی و یاهم مثبت آن چه چیزهایی بوده است؟

پاسخ:

کودتای ثور وسالهای حاکمیت حزب پیامدهای متضاد و متفاوت داشت. وقتی از زاویه مثبت بسوی حاکمیت حزب دموکراتیک خلق نگاه شود، اقتدار حزب و برنامه های آن در واقع تلاش انقلابی و قهرآمیز درجهت متحول سازی افغانستان وگذارازحالت سنتی به مدرنیته ومدرنیزم بود. این در واقع دومین تلاش درجهت مدرن سازی جامعه قبیله ای و سنتی افغانستان در قرن بیستم میلادی بود. مساعی نخست را امان الله خان در تخت سلطنت در سالهای دهه سوم این سده انجام داد. علی رغم آنکه هردو جریان همسانی هایی در خود نهفته داشتند اماباتفاوت های فروانی نیزهمراه بودند. هرچند تلاش حزب دموکراتیک خلق درعبورازجامعه بدوی و محافظ کارقبیله ای وایجادنظام مدرن اجتماعی واقتصادی، تلاش نافرجام و نامؤفق بود، اماطرح واندیشه مدرن سازی جامعه از نیازهای ثبات وپیشرفت وازالزامات هرنظام سیاسی متعهد به توسعه وعدالت در افغانستان است.

برخی از صاحب نظران کودتای ثور و حاکمیت حزب دموکراتیک خلق را یک تجربه منفی تاریخ سده بیستم تلقی می کنند، اما برخی با دید مثبت به آن می نگیرند. مردمی شدن قدرت سیاسی در افغانستان، پی ریزی اساسات تساوی حقوق زن و مرد در قوانین وحتی در عرصه عملی، بنیان گذاری خطوط اساسی برابری وعدالت اجتماعی واقتصادی چون اقدام به اصلاحات ارضی و لغو قروض و گروی دهقانان و زارعین کم زمین، تعمیم تعلیم وتربیه وهمگانی ساختن آن برای همه اقشار مردم و همچو مسایل مهم اجتماعی از نکات مثبت دوران حکومت حزب دموکراتیک خلق بود. در سالهای حاکمیت حزب بیشترین تعداد زنان درادارات دولتی بکار گماشته شدند. در سال 1978زنان شاغل به کار رسمی به5000تن بالغ میگردید درحالی که این رقم درسال1986به 270000 رسید. هرچندکه این تعداد اغلباًدر شهرها بود وزنان روستاها درعقب ماندگی بیشتر فرو رفتند.

اما علی رغم تمامی پیشرفت های که در سالهای حاکمیت حزب درعرصه های مختلف حیات سیاسی و اجتماعی افغانستان رخ داد، کودتای ثورو حاکمیت حزب پیامد های بسیار منفی درجامعه افغانستان بجاگذاشت. افغانستان پس ازکودتای ثورو حاکمیت حزب در بحران عمیق سیاسی واجتماعی فرورفت. تفرقه وگسست سیاسی واجتماعی در جامعه تشدیدیافت. نظام ودولتی راکه حزب دموکراتیک خلق ایجاد کرد منبعث از شرایط اجتماعی نبود. حزب دردوران حاکمیت خود کشمکش هاوتعارضات شدیدی رادر جامعه بوجود آورد. حاکمیت حزب نابردباری را در جامعه قبیله ای افغانستان که از قبل هم بخشی از فرهنگ بسته وکینه توزانه بود تشدید کرد. حاکمیت حزب دموکراتیک خلق موجب رشد تفنگ سالاری وتضعیف استحکام و گسترش طبیعی قانون و قانونمداری گردید.

پیامد دیگرحاکمیت حزب دموکراتیک خلق بیگانگی از جامعه اتکاء به منابع خارجی در رسیدن به قدرت و منزلت اجتماعی چون اقتداردولتی و حتی دسترسی به پول وثروت بود. این پدیده هم در داخل حوزه حاکمیت حزب مذکور و هم در بیرون از آن میان احزاب وگروه های اسلامی ومجاهدین گسترش فزاینده یافت.

بخش مهمی از عوامل ظهور بنیادگرایی و افراطیت دینی دهه هشتاد در افغانستان که در میان برخی از حلقه ها وگروه های مختلف اسلامی به تفکر و عمل تروریستی و جریان تروریزم منتهی شد، ریشه در عملکرد حزب دموکراتیک خلق وحاکمان آن درکرسی اقتدار داشت. اگرایالات متحده وکشورهای غربی و اسلامی مخالف دولت حزب دموکراتیک خلق و شوروی به جنبش ونهضت اسلامی درجنگ علیه دولت مذکور و قوای شوروی کمک کردند ومایه اشاعه و تقویت جنبش بنیادگرایی و افراطیت اسلامی شدند، این زمینه ها را حزب دموکراتیک خلق در دوران حاکمیت خویش بیشترمساعد ساخت؛ حاکمیتی که باکودتا شکل گرفت و با اختناق، کشتار، انحصارمستبدانه قدرت و درسایه تجاوز نظامی شوروی ادامه یافت.

            پرسش:

سقوط حکومت داکتر نجیب الله و پایان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق هرچند که قدرت طی مراسم رسمی به صبغت الله مجددی که از تنظیم‌ها نمایندگی می‌کرد تسلیم داده شد، اما نحوه ورود تنظیم‌ها به کابل تهاجمی و ویرانگر بود. آن‌ها وزارت خانه‌ها و دارات دولتی را اشغال کردند و اساب دفتری و لوازم آنرا در اختیار شخصی خودشان قرار دادند، حتی ارگ ریاست جهموری مورد تاراج قرار گرفت، موزیم کابل و برخی مکان‌های دیگر دولتی نیز مورد دسترد قرار گرفت. حکومت جدید تنظیمی به زودی با تنظیم‌ها رقیب وارد جنگ شد و کابل به جزیره‌های متخاصم قدرت میان تنظیم‌ها مبدل گردید و بسیاری از ادارات و حتی وزارت خانه‌ها عملاً فلج شدند

آیا شما این وضعیت را به منزله فروپاشی کامل ساختارهای و سیستم اداری قبلی ارزیابی می‌کنید و آیا این مسله را روندی تلقی می‌کنید که به مرور زمان مرحله به مرحله در هردست به دست شدن قدرت و سقوط نظام‌ها رشد کرده و به این حد رسیده است؟

پاسخ:

مقدمات این فروپاشی نظام در واقع قبل از ورود مجاهدین فراهم شده بود. حزب حاکم خودش این فروپاشی را بوجود آورد. دسته ها و فراکسیون های مختلف این حزب به اساس تعلقات مختلف به گروه های مختلف مجاهدین رابطه گرفتند و زمینۀ فروپاشی را بوجود آوردند. فروپاشی شوروی و حاکمیت حزب کمونیست آن، حزب دموکراتیک خلق را در افغانستان به همان سرنوشت برد.

مجاهدین و تنظیم های مختلف جهادی با پاکستان نیز عامل دیگر در این فروپاشی بودند. پاکستان این را می خواست و تنظیم های مجاهدین ظرفیتی برای حکومت داری نداشتند. حامیان غربی و مسلمان مجاهدین در جهان نیز تنظیم ها را به عنوان حکومت آیندۀ افغانستان در نظر نگرفته بودند. برای چنین هدفی آن ها را مورد حمایت قرار نمی دادند.

            پرسش:

می آئیم بر سر حاکمت طالبان، این گروه میراث دار یک نظام فروپاشیده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی بود. طالبان آن گونه که حکومت داری‌شان نشان داد در قید وبند سیستم اداری، تشکیلات و ساختاری‌های نظام نبودند. چنانکه دیده می‌شد همان ساختار و تشکیلات اداری فروریخته و شکسته از جنگ‌های تنظیمی برای آنها بیگانه بود و برایشان سنگینی می‌کرد. آن‌ها بسیاری از کارهای اداری میان واحدهای خودشان را چه در عرصه جنگی و چه درعرصه ملکی از طریق تلفون های مخابره و کتابچه‌های یادداشت جیبی خود انجام می‌دادند ونیاز به دفتر و دیوان و ثبت و راجستر نداشتند. آیا شما این وضعیت را نهایت واوج فاجعه سقوط آخرین بقایای سیستم اداری و ساختاری مملکت می دانید؟

پاسخ:

سلطۀ طالبان را نمی توان حکومت و حکومت داری گفت. حکومت یک پدیدۀ مدرن و مدنی است. طالبان غیر مدنی اند. آن ها نمی توانند دولت بسازند. پاکستان به عنوان حامی طالبان طرفدار وجود دولت در افغانستان نیست. سلطۀ طالبان اوج فروپاشی دولت و مدنیت در افغانستان بود.

            پرسش:

نظام پس از طالبان که تا اکنون ادامه دارد ازلحاظ استحکام و قدرت بازدارندگی از فروپاشی، نهادینه شدن فرهنگ حفظ ارزش‌های نظام و ساختار دولتی در چه حدی قرار دارد تا هم خودش را حفظ کند و هم تبادل قدرت بدون فاجعه و فروپاشی صورت گیرد؟

پاسخ:

بدون کمک امریکا و خارجی این نظام خود را حفظ کرده نمی تواند و بدون حمایت امریکا تبادل قدرت هم عملی شده نمی تواند. حکومت پسا طالبان به رهبری کرزی و غنی فاسد ترین نظام در تاریخ افغانستان است. این ها نتوانستند با استفاده از این کمک ها و حمایت ها اساس یک دولت ملی مدرن را بریزند.

پرسش:

            از دید شما چه‌کارهایی لازم است که نظام و ساختار دولتی را استحکام بخشید که با دست‌به‌دست شدن قدرت از یک تیم به تیم دیگر فقط قدرت به شکل مشروع مبادله گردد اما ساختارها و سیستم با جای خودش باقی بماند و منحیث یک تهداب از آن استفاده گردد؟

پاسخ:

برگزاری یک انتخابات سالم و پذیرش نتیجۀ آن. یک دولت سالم برآمده از یک انتخابات سالم می تواند تا حدی بحران را در افغانستان مدیریت کند. همکاری مداوم خارجی شرط حیات این دولت است.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



محمد اکرام اندیشمند