توهم برگشت به استراتژی «سلطۀ بلا منازع امریکا» بر جهان

۴ دلو (بهمن) ۱۴۰۰

به مناسبت سالروز تحلیف جو بایدن، چهل و ششمین رییس جمهوز امریکا

 

بتاریخ بیستم جنوری سال ۲۰۲۱ مراسم تحلیف جو بایدن،  به عنوان چهل و ششمین رییس جمهور ایالات متحده آمریکا در واشنگتن دی ‌سی برگزار گردید. با شکست دونالد ترامپ و پیروزی جوبایدن، سرمایه فرامرزی ایالات متحده امریکا استوار بر "نولیبرالیسم" شیوه تولید سرمایه داری لگام کسیخته ان کشور امید به برگشت به استراتژی "سلطه بلامنازع امریکا"   -Full-spectrum dominance– را به سر می پروراند. ولی غافل از اینکه از اوایل قرن بیستم، یعنی زمانی که این استراتژی طرح و تدوین گردیده است، شرایط درون مرزی آن کشور و همچنان مکانیسم تعاملات نظام سرمایه داری به سطح جهانی دستخوش دگرگونی های بینادی گردیده اند.   

نخست از همه ایالات متحده امریکای از پویایی توانایی های پسا فروپاشی امپراتوری اتحاد جماهیر شوروی، دیگر برخوردار نبوده، چنانچه تولید ناخالص درونی آن کشور به نرخ قوه خرید، در سال ۲۰۱۷  کمتر از تولید ناخالص جمهوری خلق چین رقم زده میشود.  از سوی دیگر و موازی با آن، به ویژه نظر به استراتژی انزوا گری و خلاف خواست های سرمایه ای فرامرزی آن کشور، که دونالد ترامپ طرح کرد، نقش هژمونی آن کشور را در راستای کشور های دیکر خودمدار کلاسیک جریحه دار ساخته؛ و همچنان نقش امپراتوری واشنگتن را در  قبال کشور های پیرامونی تحت پرسش برده است.  همزمان با این پدیده ای جهانی شدن استوار بر نولیبرالیسم، از یک سو کشور های خود مدار  نوظهور قد برافراشته و افزون بر آن یک سری از کشور های پیرامونی دیگر نیز در آستانه ای خود مداری شدن قرار گرفته اند. پیامد سیاسی/اقتصادی این دگرگونی منجر به گذار از جامعه جهانی یک قطبی به سوی جهانی شدن جند قطبی گردیده است، که روز به روز در رویداد های مهم سیاسی چشمگیر تر بروز میکند.  

با درنظر داشت این نکات، به نظر نویسنده تصور جو بایدن در مو د برگشت به استراژی "سلطه بلا منازع" امریکا بر جهان بیشتر از یک توهم سیاسی نبوده و امریکا در مقایسه با اوایل قرن بیست و یکم از یک کشور رو به فراز  به یک سرزمین رو به فرود محکوم به دگردیسی دیده میشود.

در این نوشته که از اثر این جانب تحت عنوان "فرگشت جهانی شدن" – جهانی شدن در پرتو اقتصاد سیاسی – (چاپ و نشر جنوری همین سال توسط شاهمامه هلند) گرفته شده است، بدون کم و کاست  تصورات جو بایدن در مورد تدابیر درونی  و  جهانی او با یک نگاه گذرا مورد برسی قرار میگیرند.

 

 

توهم برگشت به "امپراتوری بلا منازع امریکا"

پیروزی آسیب  پذیر جو بایدن

 

در ادبیات سیاسی-نظامی اصطلاح  Pyrrhic victoy، پیروزی تو خالی و یا آسیب پذیر به بردِ اطلاق میگردد که در واقع چنان آسیب به طرف پیروز وارد گردیده باشد که برد او اساساً برابر با شکست باشد . کسی که در کارزار پیروز گردیده است، در نهایت پیروز قلمداد میگردد، ولی عوارضی ناشی از زور آزمایی ها طوری تاثیر گذار میگردند، که در اخیر موفقیت واقعی را نفی میکنند. اصطلاح "پیروس" از نبرد "پیروس" پادشاه "اپیرو" در یونان باستان با "رومی ها" سرچشمه میگیرد. پیروس در سال ۲۸۱ قبل از میلاد با بیست فیل و سی هزار سرباز، غرض پشتیبانی از هم زبانان یونانی در برابر پیش روی های سلطه رومی ها در ساحل جنوبی ایتالیا پیاده گردید.  پیروس در دو نبرد، در سال های ۲۸۰ و ۲۷۹ قبل از میلاد بر رومی ها پیروز گردید. ولی او در این دو نبرد خونین تعداد زیادی از افسران نامدار، سربازان دلیر و جنگ ابزار های خود را از دست داد؛ ارتش او خیلی ضعیف گردیده و سر انجام در نبرد  آخری با رومی ها تاب نیاورد و شکست خورد.  [۶۷]

 

اول: سیاست آسیب پذیر غلبه بر "نژاد پرستی"

       فقدان برنامه های گسترده و چند بعدی

درست مطابق به "پیروزی آسیب پذیر پیروس"، آقای بایدن در مبارزات انتخابات ریاست جمهوری به مثابه یک نبرد عجالتاٌ پیروز گردید. ولی آسیب و ضربات که آقای ترامپ، هم در تعاملات سیاسی درون مرزی و هم در روابط خارجی" بر امپراتوری امریکا وارد نموده است، آنقدر مهیب و سهمگین می باشند، که بایدن با "نسخه های از کار افتاده سیاسی" نمیتواند که "غده چرکین" آن سرزمین پر مدعا را تداوی کند؛ در نتیجه واشنگتن با اداره جو بایدن در واقع "پیروز در نبرد" ولی "بازنده در جنگ" خوانده شده میتواند.

جو بابدن در بدو امر با دو معضل بنیادی مواجه دیده میشود: غلبه بر قطب بندی های حاد سیاسی-اجتماعی ناشی از سیاست های تبعیض گرانه ترامپ از یک سو، بازنگری کلی بر خط انحرافی ترامپ در روابط خارجی از سوی دیگر. نظر به فقدان یک نسخه ای کارا و همچنان نظر به گذشته های سیاسی  خود آقای بایدن به مثابه یک سیاستمدار کهنه کار، غلبه بر قطب بندی ها به سوی تساند و هم سازی  بسیار دشوار به نظر رسیده و  به همین منوال بازنگری بر سیاست خارجی که با سوژه ای "برگشت به گذشته" مورد گفتگو می باشد، نمیتواند بیشتر از یک "توهم سیاسی" خوانده شود.

گرچه که جو بایدن در اانتخابات ریاست جمهوری با کسب ۳۰۶ نماینده در مجمع برگزینندگان پیروز اعلام گردید، ولی با یک نگاه بیشتر به آمار، دشواری های این انتخابات برملا میگردند. جو باید به مثابه ۴۶مین رییس جمهور امریکا بیشتر از ۸۱ میلیون رای آورده، در حالی که دنالد ترامپ بیشتر از ۷۴ میلیون رای کسب کرده است. [۶۸]

آماری کسب رای دونالد ترامپ در تاریخ انتخابات ریاست جمهوری آن کشور بی سابقه است؛ چنانچه هیچ نامزد کرسی ریاست جمهوری امریکا که انتخابات را باخته باشد، به این پیمانه رای نبرده است. همین امر سبب گردید که آقای ترامپ نتایج رای گیری را همواره تحت پرسش برده و بر "تقلب و سرقت" پافشاری کرده است. این آمار از یک سو بیانگر قطب بندی حاد سیاسی-اجتماعی بوده، و از سوی دیگر باید پرسید که علت این پشتیبانی بزرگ برای یک نامزد ریاست جمهوری، آن هم  با یک راه کار تفرقه انگیز در کجا نهفته است. ولی، هنوز هم مهمتر این نکته جلب نظر میکند که با وجود "نژاد پرستی" آقای ترامپ در این انتخابات  "امریکاییان رنگین پوست"  بیشتر از انتخابات ۲۰۱۶   به نفع او رای داده اند. یکی از علل اساسی این "تضاد" را باید در برداشت نژاد پرستی و برامد سیاسی ترامپ در مورد چستجو کرد. طوری که در بخش قبلی و در رابطه با پوپولیسم به تفصیل ارزیابی گردید، جتبش هویتی راستگرایان با محتوی افقی و با رد مبارزه طبقاتی عرض اندام میکند. بسیار زیاد دیده شده است که آقای ترامپ در  مراسم انتخابات با  افریقایی تباران و یا لاتین تباران حاضر در جلسه مسامحه کرده و از این طریق  اصل "نژاد پرستی حاکم در اندشه" را کم رنگ و ناچیز  جلوه داده است.  از سوی دیگر اصطلاح  "رنگین پوستان" همه "امریکاییان افریقایی تبار، اسیایی تبار، امریکایی-لاتین تبار و باشندگان زرد پوست بومی" را در بر میگیرد؛ گروهی که به مشکل میتواند از نگاه موقف اقتصادی و ارزش های اجتاعی "متجانس" تلقی گردد. چنانچه دیده شد که در ایالت فلوریدا، جایی که بیشتر شهروندان آن از کیوبا آمده اند، رای دهی به نفع ترامپ پایان یافت. علت آن را باید قسماً در تبلیغات ترامپ علیه جو بایدن، آن هم با برچسپ "کمونیست بودن"  سراغ کرد؛ ولی علت دیگر در این نکته نهفته است که این شهروندان خود را، از نگاه برداشت هویتی خود شان  بیشتر با "امریکاییان سفید پوست" نزدیک و هم کاسه میشناسند. موسی الغربی، استاد علوم اجتماعی در دانشگاه کلمبیا به این باور است که اکثر "رنگین پوستان" تبصره های جنچال بر انگیز  و تصامیم پیچیده سیاستمداران نژاد پرست را بدرستی درک نمیکنند. [۶۹]

در این جا باید افزود که اکثر تصامیم نژاد پرستان سفید پوست، از جمله مبارزه علیه "سقط جنین" بدو ن چون و چرا با ارزش های دینی اکثر امریکایی های آسیای تبار هم خوانی دارد. در همین قطار میتوان از برخی از مواضع ترامپ در مورد "پلیس" آن کشور نیز یادآوری کرد؛ اگر گفته میشود که پلیس تنها در خدمت نظم و آرامش بوده و بدون تفاوت های نژادی عمل میکند، اکثر رنگین پوستان، بدون ارزیابی انتقادی و نگاهی به آمار، این ادعا را میپذیرند. البته این گفتگو را میتوان در موارد دیگر، طوری که در بخش انتخاب ترامپ در سال ۲۰۱۶ به تفصیل آمد، از  رقابت در اشتغال تا امور آموزش و صحی نیز تعمیم بخشید. در واقع بخش قشر های پایینی رنگین پوستان امریکایی از سیاست های خدمات اجتماعی حزب دموکرات ها، به شمول بارک اوباما نیز برانگیخته نیستند. با در نظر داشت این امر پیچیده ای وابستگی "رنگین پوستان" با ردیف بندی های طبقاتی، اینکه جو بایدن بازهم در انتخابات برنده گردید، نتیجه موضع گیری های سیاسی و پشتیبانی های مادی یک قشر پر نفوذ  دیگر به نفع جو بایدن می باشد. چنانچه جو بایدن در مبارزات انتخاباتی در حدود ۱.۶ میلیارد دالر جمع آوری و هزینه انتخابات کرده، در حالی که دونالد ترامپ باید با ۱.۱ میلیارد دالر بسنده میکرد [۷۰]

نکته ا‌ی کلیدی گردآوری بیشتر پول به نفع جو بایدن را ناظران سیاسی کارزار انتخاباتی امریکا در تغییر مواضع بخشی از متنفذان "وال استریت" و "سیلیکن ویلی"  تشخیص کرده اند. چنانچه تامس فرانک، خبرنگار و نویسنده اثر "تاریخ مختصر ضد پوپولیسم" مینویسد، پنج شرکت بزرگ سیلیکن ولی، در قطار کسانی ردیف میگردند که با انتخابات حزب دموکرات ها زیاد کمک مالی کرده اند. این شرکت عبارت اند از "گو گل"، "اپل"، "فیس بوک"، "آمازون" و "مایکروسافت" که بنام  "GAFAM " یاد میگردند. برخلاف، ترامپ از پشتیبانی مالی صنایع فارم های زراعتی، صنایع ذغال سنگ، کانسر های نفت و گاز برخوردار بود. [۷۱]

 با در نظر داشت محیط اجتماعی پر تنش، به ویژه با چاشنی نژاد پرستی که حکمفرما بود،  آقای بایدن تلاش کرد تا "گام های عملی و سازنده" در جهت آشتی دادن جنبش هویتی برداشته باشد. چنانچه او در زمان کارزار انتخابات تعهد سپرده بود که او یک "تابوی" تاریخی را شکسته، یعنی جرمت شکنی خواهد کرد  و بخشی از کرسی های بلند دولتی را به زنان و رنگین پوستان خواهد سپرد.

بر اساس همین تعهد، نخست گزینش کامالا هریس به مثابه معاون رییس جمهور گام بزرگ و  نوآوری واقعی در تاریخ انتخابات امریکا بود. خانم هریس که مادرش اصالت هندی دارد و پدرش اهل جامایکا می باشد، اولین معاون رییس جمهور امریکا است که تبار آسیایی داشته و والدین او مهاجر بوده اند. این نکته در واقع بیشتر از یک نماد سیاسی تلقی میگردد. متولد سال ۱۹۶۴ در ایالت کالیفورنیا، کامالا هریس به برابری جنسیتی و تباری پایبند است و برای آن تلاش ‌های زیادی کرده است. او به حق آزادی سقط جنین، دستمزد برابر، بیمه همگانی، اصلاحات در پلیس آمریکا و کنترل سلاح پایبند است و خواستار اقدام فوری در برابر تغییرات اقلیمی است.[۷۲]

نورا احمد صدیقه، استاد دانشگاه پرینستون امریکا در مورد خانم هریس میگوید: " کامالا هریس مسیری تازه برای تمامی زنان، به ویژه زنان از اقشار به حاشیه رانده شده، گشوده تا خود را بخشی از روند تصمیم گیری در یکی از قدرتمند ترین کشورهای دنیا بدانند. اما این جوامع برای این که بتوانند از ظرفیت ‌های هریس بهره ببرند، نباید این پیروزی را پایان کار بدانند، بلکه باید به آن به چشم اولین گام در جهت پایه گذاری سیاست ‌های فراگیر تر نگاه کنند." [۷۳]

همچنان میتوان به تعیین یک رنگین پوست دیگر، باز هم در یک کرسی بسیار مهم اشاره کرد. جو بایدن برای نخستین بار در تاریخ آن کشور یک جنرال سیاه پوست را به عنوان وزیر دفاع برگزید. متولد سال ۱۹۵۳ در ایالت الباما، لوید آستین، این افسر بازنشسته نیروی زمینی پیش از ترک پنتاگون، وزارت دفاع آن کشور، رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح امریکا بود. به این ترتیب آستین به عنوان نخستین رنگین پوست فرماندهی قوی ترین ارتش جهان را  در دست خواهد گرفت. البته نیاز به گفتگو دیده نمیشود که در کنار وزارت خارجه و وزارت های مالی و عدلی، این یک  پست کلیدی شمرده میشود. [۷۴]

در همین راستا میتوان از تعیین دو تن دیگر از رنگین پوستان در کرسی های بسیار مهم اداره چو بایدن نام گرفت. متولد در سال ۱۹۵۹ در هاوانا/ کوبا  الخاندرو مایورکاس به عنوان وزیر امنیت داخلی معرفی شده است. در این صورت مایور کاس نخستین لاتین تبار و مهاجری خواهد بود که به عنوان وزیر امنیت داخلی آمریکا برگزیده میشود. در اخیر میتوان از تقرر لیندا توماس گرینفیلد به عنوان سفیر آینده امریکا در سازمان ملل نام گرفت. خانم گرینفیلد یک امریکایی افریقایی تبار و دیپلمات کهنه کار بوده که در بسیاری کشورهای افریقایی چون کینیا، گام بیا و همچنان در سفارت امریکا در پاکستان و سویز مستقر بوده است. در ردیف تقرری رنگین پوستان در اداره بایدن، همچنان دبرانه هالند نیز بیشتر از دیگران جلب توجه میکند.  متولد سال ۱۹۶۰ در ایالت اریزونا خانم "هالند" از سال ۲۰۱۹ به این سو نماینده ایالت نیومکسیکو در مجلس نمایندگان ایالات متحده امریکا میباشد. این خانم بومی تبار که سمت رهبری حزب دموکرات ها را در ایالت نیو ‌مکزیک بر دوش داشت، در اداره جو بایدن به سمت وزارت داخله تعیین گردید. او  به مثابه یک سیاست مدار مترقی  هوادار برداشتن محدودیت های قانونی بر مهاجرین، پیاده کردن تدابیر حفظ محیط و تدارک امور صحی همگانی میباشد. رقم رنگین پوستان در اداره جو بایدن درست مطابق به اداره بارک اوباما به چهل در صد بالغ گردید. مهمتر از این رقم، سهم در صدی خانم ها در اداره بایدن بیشتر چشمگیر می باشد. در اداره بایدن در صدی خانم ها به ۳۳ درصد رسیده و به این ترتیب این رقم در تاریخ امریکا بی پیشینه میباشد. چنانچه این رقم در اداره دونالد ریگان به صفر و در اداره  دنالد ترامپ به ۱۳ در صد میرسید. [۷۵]

در رابطه با این تعیینات در جهت غلبه بر پدیده "نژاد پرستی" در نظام سیاسی ایالات متحده امریکا باید از همه اول تر این گزینش بایدن را یک گام مهم و در خور ستایش خواند. ولی بزودی باید افزود که با این تصمیم سیاسی که شکل نمادین دارد، نباید به مثابه یک رویداد  اخلاقی نگاه کرد، که آقای بایدن سفید پوست از لحاظ "ترحم سیاسی" به ان جامه عمل پوشانده است. اشغال کرسی های بلند توسط رنگین پوستان هرگز یک امتیاز نبوده، بلکه این حق شهروندی هر یک از رنگین پوستان میباشد که با در نظر داشت شاخص های شایسته سالاری، مانند یک سفید پوست  کرسی های مهم اداری را اشغال کند. ولی پدیده "نژاد پرستی" و غلبه بر آن دارای گستره ای بیشتر از اشغال چند کرسی اداری می باشد. نژاد پرستی و تبعیض نژادی در امریکا یک پدیده ساختاری بوده که با رفو رم های سطحی و نمادین نمیتوان آن را یک سره از بین برد.  نخست از همه  دیده شد که انتخاب بارک اوباما به عنوان رییس جمهور آن کشور، به  مثابه یک "حرمت شکنی سیاسی" یک گام بزرگ بود. چنانچه، طوری که جان مولای، نویسنده کتاب "دشمنان دولت" مینویسد، پس از انتخاب اوباما در امریکا حتی از "دوران پسا نژاد پرستی" یادآوری  میگردید. [Molloy, 2018, 149] اوباما با شعار "امید" و "تغییر" روی کار آمد. او با پیش کش کردن برنامه مترقی برای احیای اقتصاد، ایجاد شغل، اصلاح سیستم مالیاتی بسنده نکرده، بلکه در راستای مراقبت بهداشتی برای همه، مبارزه با تغییر اقلیم، برای تقویت آموزش همگانی و گسترش تامین اجتماعی نیز تعهد سپرد. ولی در واقع با صرف نظر از رفو رم های سطحی و ناچیز،  تفاوت های طبقاتی و تباری در امریکا دست نخورده باقی ماندند. در همین راستا ما در تاریخ چند دهه اخیر مثال های گویا و بیانگر این واقعیت را داریم که رنگین  پوستان امریکایی کرسی های بلند اداری را بدون تاثیر گذاری زیاد بر ساختار های نظام  اشغال کرده اند. در این جمله، به عنوان مثال میتوان از نقش خانم کوندو لیزا رایس نام برد. خانم رایس، زن امریکایی افریقایی تبار نخست از سال های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵ مشاور امنیتی جورج بوش پسر، مربوط به حزب جمهوری خواهان بوده و پس از آن تا ۲۰۰۸ وظیفه وزارت خارجی امریکا را بر دوش داشت. در همین ردیف میتوان از آقای زلمی خلیل زاد، امریکایی افغان تبار نام گرفت. آقای خلیل زاد در سال های هشتاد قرن بیستم در زمان اشغال نظامی افعانستان توسط قشون سرخ در خدمت اداره رونالد ریگان، این رییس جمهور محافظه کار با سیاست های نولیبرالیسم  قرار داشته، پس از آن بازهم در زمان جورج بوش پسر در خدمات حزب جمهوری خواهان با سیاست های مداخلات نظامی در افغانستان و عرق درآمده و در اخیر در زمان دونالد ترامپ به عنوان "نماینده ویژه برای صلح" در درگاه یک رییس جمهور نژاد پرست خوش خدمتی کرده است. در واقع تدابیر سیاسی ساخته و بافته شده خلیل زاد گویا سرنوشت سرزمین هندو کش را در راستای پیاده کردن امپراتوری  امریکا توام با "استراتژی سلطه بلا منازع" و با پیامد های فجیع و دلخراش برای افغانستان تعیین کرده است.

با آوردن  این مثال ها یک نکته بخوبی روشن میگردد که با پیش کش کردن چند تن از نخبگان سیاسی رنگین پوست، نمیتوان راه را برای پیاده کردن حقوق مساوی برای همه شهروندان امریکایی استوار کرد و همچنان نمیتوان بر سیاست خارجی آن کشور در جهت پذیرش حق تعیین سرنوشت کشور ها تاثیر گذار بود. نخبگان رنگین پوست  در کرسی های بلند اداری به مثابه آن بردگانی عمل میکنند که در زمان بردگی امریکا در خانه های صاحبان برده به "خدمت و نوکری" مشغول بودند. این "خدمت کاران" خود را از بردگانی که در مزارع به کار های مشقت بار تولیدی اشتغال داشتند، بهتر میدانستند. در زمان قیام همین بردگان مزارع که فاقد هر گونه حقوق انسانی بودند، "بردگان خدمت کار در خانه "جایگاه اجتماعی" شان را با "هویت برده داران" هم سان تصور کرده و از برده داران پرسش میکردند که این بردگان مزارع از ما چه میخواهند؟  به هر اندازه که اشغال کرسی های بلند اداری توسط  شهروندان رنگین پوست لازمی می باشد، ولی به هیچ وجه بسنده نیست. غلبه بر نظام تبعیض نژادی نیاز به تدوین و پیاده کردن تدابیر گسترده آموزشی، صحی، اجتماعی و اقتصادی دارد، تا تبعیض از بن و بیخ ریشه کن گردیده و شرایط فرصت های مناسب و مساوی برای همه شهروندان امریکایی آماده گردد. اینکه اداره جو بایدن، مانند اداره بارک اوباما از عهده این کار بر نمی آید، فقدان برنامه های سنجیده شده از یک سو و چارچوب ساختاری نظام جا افتاده از سوی دیگر، بیانگر آن میباشد؛ و این نکته، پس از کرسی نشینی نخبگان تازه، بزودی روشن خواهد گردید.

 

دوم: توهم برگشت به دوران "هژمونی و امپراتوری"

               آب رفته کی دوباره بر میگردد

"ما باید یک بار دیگر از توانایی های خود استفاده کرده و  جهان آزاد را به سمتی سوق دهیم که با چالش های جهان پاسخ داده و در این راه ایالات متحده امریکا باید پیشگام بوده و رهبری کند."

جو بایدن، رییس جمهور ایالات متحده امریکا

 

جو بایدن، استراتژی سیاست خارجی امریکا را  قبل از پیروزی در انتخابات، در جریده مشهور و معتبر  امریکایی بنام "Foreign Affairs"  به تفصیل بیان داشته است. او در شماره مارچ/اپریل ۲۰۲۰ همین جریده دیدگاهش را تحت عنوان "چرا امریکا باید دوباره رهبری کند؟" تدوین کرده و گویا میخواهد که پس از دوران ریاست جمهوری ترامپ، سیاست خارجی آن کشور را از بحران نجات داده و کماکان مانند گذشته ها سر و سامان دهد. 

به نظر جو بایدن، بر اساس همه معیار ها اعتبار و  حیثیت ایالات متحده امریکا در جهان کاهش یافته است؛ دونالد ترامپ متحدان و شرکای امریکا را تحقیر کرده و پیمان های همکاری را با متحدان ضعیف ساخته و یا حتی ترک کرده است.  از این لحاظ ترامپ بر توانایی ایالات متحده امریکا در  غلبه بر چالش های حاد جهانی سخت لطمه وارد کرده است. به نظر بایدن، آقای ترامپ از کره شمالی و ایران تا سوریه و افغانستان هیچ دستاورد نداشته  و امریکا را از موازین و ارزش های دموکراتیک بدور ساخته است. ترامپ با پیاده کردن تدابیر ناسنجیده و پر کاستی تجاری و ان هم بدون تفاوت بین متحدان و رقبای امریکا، نه تنها  بر روابط اقتصادی امریکا ضربات مدهش وارد کرده است، بلکه مستقیم به  قشر متوسط کشور نیز آسیب رسانده است. [Biden, 2020, 64] در اخیر به نظر بایدن، آن نظام جهانی که ایالات متحده امریکا پس از جنگ جهانی دوم با تلاش و استواری بر پا نموده بود، اکنون در حال از هم پاشیدن است. پس اکنون ایالات متحده آمریکا در مورد غلبه بر این دگرگونی با بزرگترین چالش مواجه می باشد. به نظر بایدن واشنگتن باید دوباره رهبری کرده و تعاملات جهانی را دوباره  منظم سازد. به نظر او، در این میان چالش های جهانی، از تغییر اقلیم و مهاجرت های گسترده تا دگرگونی های برق آسای فن آوری و شیوع همه گیر امراض عفونی از یک سو و پیشروی نظام های اقتدار گرا، ملی گرای ها و عدم لیبرالیسم از سوی دیگر، هر یک از این چالش ها نیاز به بررسی، تدوین و پیاده کردن تدابیر دقیق و در خور بحران دارد. تحت این شرایط،  رییس جمهور آیالات متحده امریکا  باید حیثیت امریکا را اعاده کرده،  اعتماد بر رهبری واشنگتن را دوباره احیا کرده و توانایی های امریکا و متحدان را باید در جهت غلبه بر این همه چالش های بسیج کرد. [Biden, 2020, 65]

ولی، طوری که در بخش های گذشته به تفصیل ارزیابی گردید، استراتژی امپراتوری امریکا در هفتاد سال گذشته مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است.  نخست، نظر به توانایی های عظیم مادی، واشنگتن توانست که بر شکل گیری نظام پسا جنگ جهانی دوم نقش کلیدی داشته باشد. همین نظام که در آن اصل دو قطبی شدن با خطوط جلی تبارز میکرد، منجر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به مثابه قطب دوم در مقابل ایالات متحده امریکا گردید. پس از آن در سال های نود امریکا  در جهان "تک قطبی" مانند اسپ یکه تاز  به هر طرف تاخته و دست آورد های نظام پسا جنگ را، به ویژه اصل "حق حاکمیت ملی" کشور های پیرامونی را خدشه دار ساخت. این امر که  در پیروی از استراتزی نو محافظه کاران در اصل "سلطه بلا منازع امریکا" ریشه داشت، برای واشنگتن هزینه ساز گردید. این امر سپس توام با تدابیر نولیبرالیسم منجر به  بروز  بحران ۲۰۰۸ گردیده که خود بیانگر  چرخش بزرگ به سوی فرود  ایالات متحده امریکا گردید. از آن تاریخ به بعد، اگر اداره بارک اوباما با احتیاط عمل کرده تا نقش "رهبری هوشمند" ایالات  متحده امریکا را حفظ کند، دونالد ترامپ با سیاست های پوپولیستی آخرین میخ را بر تابوت "امریکای رهبر" کوبید.  حال که جو بایدن میخواهد با پیاده کردن یک سری از تدابیر سیاسی در تعاملات جهانی دوباره رهبری کند، این امر بیش از یک توهم نبوده و عملی کردن آن از حیطه توانایی های مادی و ظرفیت های فکری واشنگتن  بسیار فاصله دارد. زمانی که ایالات متحده امریکا پس از جنگ جهانی دوم در ایجاد و پیشبرد نظام جهانی نقش تعیین کننده داشت، این نقش استوار بود بر توانایی های اقتصادی و نظامی آن کشور.  ولی امروز، نه تنها  کشور های خود مدار نو ظهور و  کشور های پیرامونی که  در آستانه خود مداری شدن قرار دارند، بلکه کشور های دیگر پیرامونی نیز نقش امپراتوری ایالات متحده امریکا را تحت پرسش برده و قسماً به چالش کشانده اند. در این جا میتوان به شکل الگو به اختلافات انگشت گذاشت که بین امریکا و ترکیه در مورد خرید موشک های دفاعی از روسیه بروز کرده و یا همچنان نقش کم رنگ ایالات متحده امریکا در غلبه بر بحران سوریه خود بیانگر اصل فرود قدرت بزرگ امریکایی می باشد.  از سوی دیگر در خود جبهه کشور های خود مدار کلاسیک، به ویژه در بخش اروپا و جنوب شرق آسیا در این میان تغییراتی رو نما گردیده که به مشکل میتوان رویداد های مهم تاریخی را دوباره به عقب ورق زد. ترامپ با حملات همیشگی هم بر اتحادیه اروپا و هم بر کشورهای جنوب شرق آسیا که متحدان واشنگتن محسوب میگردیدند، بر ریشه ای تاریخی روابط واشنگتن با این کشور ها تیشه زده است؛ و همین  ضربات منجر گردیدند  به بازنگری روابط شان با واشنگتن. طوری که تاریخ همواره به پیش در حرکت میباشد، به مشکل میتوان تصور کرده که جو بایدن، رییس جمهور نو ایالات متحده امریکا  بتواند "آب رفته را باز گرداند" و به نقش "هژمونی و امپراتوری" آن کشور دوباره روح تازه بدمد.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

Rahim Shansab24.01.2022 - 01:06

 پژوهش و‌ تحلیل نوشته جناب داکتر صمیمی بسیار عالی و خواندنیست، موفق باشید
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



دکتر سید موسی صمیمی