عزم گریز

٢٧ دلو (بهمن) ١٣٨٩

وقتی من عزم گریز

ز خودی ها و ز اندوخته هایم کردم

بدویدم

تا در دورترین گوش و کنار

تا افق دارترین کنج فلق

مگرم

هیچ جا

نقشی از حال و آینده نبود

 

هویتم

ماهیتم

فکر و اندیشه ام و ناب ترین خاصیتم

برگی از دفتر پارینهء اجدادم بود

 

در افق دارترین کنج فلق

سخت بی شرمانه

سخت بی باکانه

قلمی خامه زن رشتهء فردا ها بود

 

چو بدیدم که در فردا هم

نپذیرد به خودش هیچ لبی، زحمت جنبیدن را

فطرتم دادی زد:

آنچه در من جاریست

زخم تکراریی از پیکرهء تاریخ است

پیشت سر تاریخ است

پیش رو تاریخ است

بود

خواهد-بودن

تا افق دارترین کنج فلق

است هم تاریخ است

مثل من

مثل تو

 

چهاردهم فیبروری دانشگاه آمستردام

گاه: ۲۰:۳۰







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



غفران بدخشانی