اولادفروشی در دوران سلطنت دیره دونی ها و امروز

۲۲ حمل (فروردین) ۱۴۰۱

در روزگاری که مردم ما مخصوصاً در ولایات نیمروز و فراه و بدخشان اولاد های خود را به مبلغ یک یا دو هزار روپیه می‌فروختند، شاهزاده احمد شاه رئیس هلال احمر چطور چپاولگری در صندوق پول آن می‌کرد؟! و مادرش با محمد عمر جاجی در ترانسپورت شریک بود شهزاده نادر برای سگش گردن بند مطلا و شهزاده بلقیس بالا پوش قره قلی به مبلغ 25000  هزار افغانی فرمایش میدادند.

محترم میر محمد نبی مشرف، که در اتحادیۀ خیریه با ما درشهرهامبورگ همکاربود، گفت: کمک هایی به ما رسید، من رئیس هيئت کمک‌ رسانی و سرطبیب در ولایت فراه بودم. از ما لست اجناس را نادیده، امضاء طلب کردند. برایشان گفتیم: این لست کمکها را ما قبول نداریم. از روی اموالی که به ما تحویل می‌دهید، رسید می‌دهیم. هر چه آنها پافشاری کردند، قبول نکردیم. نماینده‌ء‌ شان رأساً با شاهزاده تماس گرفت. شاهزاده برایم گفت: داکتر صاحب شما ما را دزد می‌ پندارید؟ گفتم: نه، اما هیئـت کورکورانه کار نمی‌کند. وقتی اموال را باز کردیم به مراتب کمتر از لست بود. این خیانت را برای ما مرد خدا دوست دیگری هم قبلًا گفته بود.

بلی خوانندۀ گرامی از این مثالها زیاد است. در سالهای 1969، 1970 و 1971 حکومتهای نوراحمد اعتمادی و داکتر ظاهر، قحط‌سالی به وطن ما رخ داد. وطن که باید صدها ملیون انسان را نان بدهد، اگر چند بیل سمنت، جهت مهارکردن و تقسیم بندی آب دریاهای ما که قسم رایگان به ممالک همسایه می ریزد در وطن به کار برده شود. درعرصۀ 50 سال به این طرف، بند آب سلما درولایت هرات، نسبت دخالت های حکومت ایران کارش پایان نیافت  که بالاخره در 2015 یک غند عساکر از آن محافظت می‌کرد، بند سلما به کمک مملکت دوست هندوستان قسما تعمیر و افتتاح شد. و از بند آب دریای لغمان. نسبت اخطار و دخالت حکومت پاکستان به خصوص درایام پادشاهی کرزی و غنی احمدزی خبری نشد.

به چشمم دیدم ایام پادشاهی شاه ظاهر وخوب به یاد دارم که مردمان صاحب وقار کابل همسایه‌های مان یک یا دو کیلو ذغال را در پاکتی انداخته، مثلی که میوه یا لباس گرانبهایی را در دست گرفته باشند، تا فامیلشان شب را درخانۀ با هوای سرد نگذرانند یا بعضی‌ها شام تاریک به داشهای حمام رفته، خاکستر گرم را دربدل چند پولی می خریدند.

محمد نذیر سراج هم از این واقعه درکتاب خود یادآوری کرده درصفحه 55 می نویسد: «بابت خشک سالی در ولایات بدخشان، غور، چخچران و فراه خشکسالی رخ داد. تعدادی از مردم از گرسنگی جان سپردند که به کمک اردو این مشکل رفع شد. من از شهزاده احمد شاه خواهش کردم یک روز، یک ساعت توسط طیاره در ولایت غوررفته ازمردم دلداری کند. برایم گفت: من رفتنی هندوستانم، مرا در گیر پدرم ندهید. عجب‌تر این بود که وی یک هفته بامیان برای تفریح رفت، بعداً به هند. سراج علاوه می‌کند دو پسر شاه به دانشگاه عسکری رفتند. درس نخواندند، اما نمرات اعلی گرفتند. هر سال ترفیع می‌کردند، اما قادر به ادارۀ یک بلوک هم نبودند. اگر اینها دراردو محبوبیتی می‌داشتند کودتایی رخ نمی‌داد.» همین شهزاده فلم زندگی شهزادۀ جاپان را می‌بیند و در پایان تماشا می‌گوید: اینه زندگی،ای مردم پدر ل... و چی و چی برای ما چه زندگی پیش کرده‌اند!

استاد فروزان درجریدۀ امید، شمارۀ 1051 نقل می‌کند: دانشمند عزیز وگرامی، پروفیسر داکتر حمیدهادی در اثر گران بهایش تحت عنوان «تجارب ازافغانستان» که به زبان انگلیسی نگاشته شده است، می‌نویسد: پنج یا شش ساله بودم که پدرم به حیث والی فراه موظف شد و ما همه به آن ولایت کوچ کردیم. در فراه عادت بر آن بود که دو روز درهفته را روزبازارمی‌ساختند و در آن روز همۀ اهالی ولایت چه زارع و چه کسبه کارازدهات و قصبات آن متاع دست داشتۀء‌ خودرا برای فروش می‌آوردند ودریک دشت کلان هرکس درگوشه ای چادرشب یا گلیم را هموار می‌کرد و مال و متاع خود را برای فروش بالای آن می‌گذاشت. من و برادرم که هنوز خوردسال بودیم، پدرم اجازه می‌ داد که در آنجا به روز بازار برویم و ما از جنب و جوش مردم در آن دشت لذت می‌بردیم، ولی چیزی سخت و دردناک که درآنجا دیده می‌شد، مادرانی بودند که اولاد خردسال شان را که همه پا برهنه و با لباسهای ژولیده بودند، از فرط گرسنگی و ناتوانی و فقر برای فروش می‌آوردند. وقتی که روز به نزدیکهای غروب آفتاب می‌شد و آن دختران و پسران خرد سال فروخته نمی‌شدند، آن مادران بیچاره عذر و زاری ‌کنان فریاد می‌ زدند که: «به لحاظ خدا اینها را رایگان بگیرید که از گرسنگی می‌میرند!»

باید یادآورشد که این یادداشت جناب پروفیسورهادی نمایشگر وضع زندگی مردم ما سالها قبل از خشکسالی‌های سالهای 1969 الی 1972 در دورۀ حکومت شاه می‌باشد. بدین معنی که تنها آن سه سال قحطی را نمی‌ توان بهانه یا علت برای اوضاع  فقرآلود و پرعسرت دورۀ سلطنت چهل سالۀ محمد ظاهرشاه قلمداد کرد، بلکه وضعیت زندگی در سراسر کشور در آن دوران چهل سالۀ غم‌انگیز و اسفناک بود و اکثریت مطلق مردم با فقر، بیچارگی، تنگدستی و زندگی پر مشقت دست وگریبان بودند. اما امروزحتی در پایتخت وطن و تمام ولایات این واقعات به مرا تب دیده میشود  و ملا حسن میگوید خدا روزی رسان است این وظیفه ء ما نیست. وضع کنونی به همه ی  وطنداران  معلوم است  که حاجت  تشریح نیست.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



سید آقا هنری