اهریمن

٢٦ جوزا (خرداد) ١٣٩٠

سکوت سرد شب درخانه خانه میبارد

به دشت خشک و کویر شبانه میبارد

یکی جوانه که سر میکشد  به بیشه  ما

چه تیرهای که از هر کرانه میبارد

کتاب مرثیه ها مان ز مرگ بسته نشد

نوای  سرکش سوگ جوانه میبارد

بیبین که سایه اشباح  در کمین تو اند

 که سنگ بر سر ما  ظالمانه میبارد

یکی ضحاک  فشرده ست دست اهریمن

هزار مکر ز دور زمانه میبارد

مگو که پنجره ها را ز دود بسته کنید

حریق لاله  ز این آشیانه میبارد

فرزند آریا

فرزند آریایی ام و شانم آرزوست

فخر و نشان جد و نیاکانم ارزوست

همت به خون و رگ رگ جانم فزون بود

آزاد  کشوری چو خراسانم آرزوست

زنجیر های بردگی ام را شکسته ام

شاهین ی قله های بدخشانم آرزوشت

طاق و رواق  ظلم و ستم را که بشکنم

عزلت به دشمنان و رقیبانم آرزوست

فرزند رزم و جنگ و ستیزم به سنگرم

خط و نشان راه شهیدانم ارزوست

از رودکی و حافظ و سینا سخن بگو

همرزم رستمی به بیابانم آرزوست

ای کشورم مباد چنین خوار بینمت

سر سبز وباطراوت بستانم آرزوست

وقت

لحظات زندگی ات را به انتظار سپری مکن
اگر نمیتوانی به سرعت گام برداری
آهسته برو
ولی هیچگاه ساکت مباش
به عقب منگر
گذشته ها بر نمیگردند
برای کی انتظار هستی
کسی به بدرقه ات نمیاید
همانطور که تنها آمدی تنها میروی
اوراق دفتر زندگی ات را ورق بزن
و هر روز برایت چیزی  جدیدی بنویس
مگذار دفتر زندگی ات را کسی دیگری بنویسد
تو توانا تر از آن هستی خودت میدانی
طوفان های زندگی مسیر راهت خواهد بود
ولی به پیش برو هر چه میاید میگذرد

همه میگذرد خوبی ها بدی ها
میدانی
لحظات زندگی هیچگاه به انتظار تو ساکت نخواهد شد
فردا برایت دیر خواهد شد
چون امروز را از دست داده ای
آنوقت گام های تند تو را به منزلت نخواهد رساند
فقط خسته خواهی شد
و با چشمان حسرت زده به عقب خواهی دید
امروز میتوانی آرام قدم برداری
واختیار گام هایت را خودت داری
ساکت مباش
با زندگی راه برو
میدانی

وقت طلا است

نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.